حکایت های آموزنده الهی قمشه ای

حکایت های آموزنده الهی قمشه ای

 2 -  بلال_حبشى  

(بلال حبشى ) از مسلمانان بود كه از نظر معنوى ترقى كرده بود، تا جائى كه اذان گوى پيامبر صلى الله عليه و آله شد و حضرتش مى فرمود: اى بلال به روح ما (به وسيله اذان ) نشاط ببخش .
پيامبر صلى الله عليه و آله او را امين بر بيت المال نمود، و همچون برادر تنى با او رفتار مى كرد و به او مى فرمود: وقتى وارد بهشت مى شوم ، صداى كفش ‍ ترا جلوتر از خود مى شنوم ، آن وقت كه در سرزمين سرسبز بهشت راه مى روى ... .
بر اين اساس مسلمانان نزد بلال مى آمدند، و امتيازات و افتخاراتى را كه كسب كرده بود به او تبريك مى گفتند.
بلال هرگز با تعريفات آنان مغرور نمى شد و ستايش مردم او را عوض ‍ نمى كرد، با كمال تواضع در پاسخ آنها مى گفت : (من از اهالى حبشه هستم ، ديروز عبد و غلام بودم .)(241)
 

 3 -  تواضع_رسول_خداص


(ابوذر) گويد: (سلمان فارسى ) و (بلال حبشى ) را ديدم كه با هم به حضور رسول خدا صلى الله عليه و آله رسيدند. در اين ميان ، سلمان براى احترام به پيامبر صلى الله عليه و آله ، به پاهاى رسول خدا افتاد و بر آنها بوسه زد.
پيامبر صلى الله عليه و آله ضمن جلوگيرى از اين كار، خطاب به سلمان فرمود: (از آن كارهائى كه عجم (غير عربها) در مورد شاهان خود انجام مى دهند انجام نده . من بنده اى از بندگان خدا هستم ، از آنچه مى خورند من نيز مى خورم ، و آنجا كه مردم مى نشينند من نيز مى نشينم .)(242)
 

 4 -  محمد_بن_مسلم  

(محمد بن مسلم ) مردى ثروتمند از اشراف كوفه ، و از اصحاب امام باقر عليه السلام و صادق عليه السلام بود. روزى امام باقر عليه السلام به او فرمود: اى محمد بايد تواضع و فروتنى كنى .
وقتى محمد بن مسلم از مدينه به كوفه برگشت ، ظرف خرما و ترازويى برداشت و درب مسجد جامع كوفه نشست و صدا مى زد: هركس خرما مى خواهد بيايد از من بخرد (تا هيچ تكبرى به او سرايت نكند).
بستگانش آمدند و گفتند: ما را با اين كار رسوا كردى . فرمود: امامم مرا امر به چيزى كرد كه مخالفتش نخواهم كرد؛ از اين محل حركت نمى كنم تا تمام خرمايى را كه در اين ظرف است بفروشم .
بستگانش گفتند: حال كه چنين است پس كار آسيابانى را پيشه خود كن . وى قبول كرد و شتر و سنگ آسيابى خريد و مشغول آرد كردن گندم شد، و با اين عمل خواست از بزرگ بينى نجات يابد.(243)

 

 5 -   عيسى_ع_وشستن_پاى_حواريين 

(عيسى بن مريم ) به حواريين خود فرمود: مرا به شما حاجتى است ؟ گفتند: چه كار كنيم ؟ عيسى از جاى حركت كرد و پاهاى حواريين را شستشو داد! عرض كردند: يا روح الله ما سزاوارتريم كه پاى شما را بشوئيم !
فرمود: سزاوارترين مردم به خدمت كردن ، عالم است ، اين كار را كردم كه تواضع كرده باشم ، شما هم تواضع را فرا گيريد و بعد از من در بين مردم فروتنى كنيد آن طور كه من كردم و بعد فرمود:
به تواضع حكمت رشد مى كند نه با تكبر، چنانكه در زمين نرم گياه مى رويد نه در زمين سخت
 كوهستانى .(244)


 




:: موضوعات مرتبط: داستانک , عرفانی , ,
:: برچسب‌ها: الهی قمشه ای , حکایت , سلمان فارسی , ابوذر , تواضع , فروتنی , امام صادق , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : حسنا شکیبا
تاریخ : چهار شنبه 13 مرداد 1395
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: